تبسم جونی مامان تبسم جونی مامان ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

تبسم لبخند زندگیمون

پارک رفتن دخملی

دخمل قشنگم روز پنجم تیرماه درست روز قبل از کنکور عمه فاطمه به همراه عمه هات به پارک کوچکی که در حوالی خونمون بود رفتیم و مادر جون و جدو هم آمدند اما جدو خیلی زود رفت... و شما برای اولین بار سرسره بازی کردی و خوشت امد... جمعه 13 .. شنبه 14 و یکشنبه 15  تیرماه هم برای افطار کردن در هوای خوب به پارک رفتیم و شما تا اینکه فضای سرسبز میکردی با صدای قشنگت آواز میخوندی...   عکسهای پارک 5 تیرماه               بقیه عکسها در ادامه مطلب عکسهای پارک 13 و 14 تیر ماه        ...
17 تير 1393

دومین عروسی

دخمل نازم برای دومین بار در تاریخ جمعه ششم تیر ماه به عروسی رفتی.. عروسی دختر همسایه روبروییمون (نسرین بلوکی) بود که همه با همسایه ها رفتیم... خیلی خوش گذشت و تو هم مثل همیشه خیلی خیلی خانم بودی و اصلا مامانی رو اذیت نکردی فدات بشم مهربونممممممممممممممممم   دخمل طلا در عروسی در کریر     ...
10 تير 1393

ماهگرد ششم و واکسن

قشنگ مامان شش ماه شد.. این روزها با دو تا دندونی که داری مرتب سینه مامانی رو گاز میگیری و جیغ مامانی به هوا میره.. خیلی خیلی بازیگوش شدی... با غلت زدن کل خونه رو طی میکنی.. گاهی هم سینه خیز میری اما نمیدونم چرا به جای اینکه جلو بیای عقب میری... خلاصه این روزها خیلی خوردنی و خواستنی شدی... دهنت شده تستر همه چیز.. همش دهنت بازه و میخوای همه چیز رو بخوری... مرتب هم با اون صدای قشنگت جیغ میکشی... عاشق داداش علی هستی و وقتی اون کاری میکنه تو از ته دل قهقهه میزنی.. فدات بشم که تو هم مثل داداش علی وقتی میخندی سکسکه ات میگیره... این روزهااا روزی خدا رو هزاران بار شکر میکنم که دو تا فرشته آسمونی بهم داد..امیدوارم بتونم از امانتهای الهی به خوبی مراقب...
5 تير 1393

عکسهای درهم چهار تا شش ماهگی

عروسک خوشگل مامان ماشاالله روز به روز شیرین تر میشی... دوست دارم فقط بشینم و نظاره گر لحظه های بزرگ شدنت باشم .. همش دوربین دستمه و از تک تک لحظاتت عکس میگیرم   تبسم در حال تفکر     تبسم متعجب     تبسم در حال خنده     تبسم لختش قشنگه     تبسم قلقلی در میان توپ های رنگی     تبسم در سبد خرید فروشگاه     تبسم خوشحال در کریر     تبسم و علی (نوه همسایه)   تبسم بغل زهرا جون (دختر همسایه)   ...
31 خرداد 1393

عاشق حمامی

دخمل نازم از وقتی به دنیا آمدی تا وقتی که مامان پروین پیشمون بود مامانی حمامت میکرد اما بعد ار رفتن مامانی دیگه همیشه با بابایی حمام میری.. و عاشق حمام هستی.. از وقتی میری داخل حمام صدات در نمیاد تا وقتی میای بیرون... اما از قسمت لباس پوشیدن بدت میاد.. هر وقت میخوام بهت لباس بپوشونم کلی گریه میکنی و غر میزنی..   فدات بشم کوچولوی نازنینم     ...
30 خرداد 1393

مدلهای خوابیدن دخملی

تبسم عزیزم از نوزدای عادت داشتی روی شکمت می خوابیدی.. یعنی وقتی روی شکمت میزاشتم آرام میگرفتی و می خوابیدی.. الان بعد از گذشت شش ماه هنوز عادت داری به شکم یا پهلو بخوابی.. همین که صافت میکنم خودت دمر میشی و میخوابی..   فرشته کوچولوم راحت بخوابی و خوابهای رنگی ببینی         ...
29 خرداد 1393

غلت زدن خانم طللاا

تبسم جونی  درست در پنج ماهگی دمر شدی (یعنی از حالت خوابیده به پشت برگشتی و رو به شکمت خوابیدی) و دقیقا دو هفته بعدش  یعنی حدودا پنج ماه و نیمت بود که کامل غلت میزدی (یعنی هم می تونستی دمر بشی و هم می تونستی دوباره به پشت برگردی)... ماشالا با همین غلت زدنهات خونه رو طی میکنی..گاهی با صورت و سر جلو میری... گاهی پسروی میکنی... گاهی میخوای روی زانوهات بایستی اما ناموفقی.. کلا خیلی خانم طلا بلاااا شدی...   عاشق تمام ثانیه ثانیه این دوران هستم در حال کشف همه چیزززززززززز       ...
27 خرداد 1393

دلفیناریوم برج میلاد

پنجشنبه 22 خرداد 93 مصادف با شب نیمه شعبان ساعت شش و نیم بعد از ظهر با بلیط هایی که از قبل تهیه کرده بودیم برای تماشای  دلفیناریوم  رفتیم هر چند که ما دلفینی ندیدیم و فقط شیرهای دریایی نمایش اجرا میکردند ...   تبسم تو بغل بابایی در حال تماشای شیردریایی       نمایی از فضا و محوطه دلفیناریوم       تبسم و بابایی بیرون از محوطه و در انتظار نوبت عکس گرفتن با شیر دریایی     عکس خانواده چهار نفره ما با شیر دریایی که البته عکس قشنگی نشد اما برای یادگاری خوبه   ...
24 خرداد 1393

سوراخ کردن گوش دخملی

روز یکشنبه  18 خرداد 93 حدود ساعت ده صبح من و تبسم و علی خونه رو به قصد ثبت نام  علی در مهد کودک ترک کردیم.. بعد از ثبت نام داداشی داشتیم به منزل برگشتیم که دیدم مطب دکتر متخصص  اطفال (دکتر نوحه خوان) خلوت هست... سریع کالسکه رو بیرون از مطب گذاشتم و با بچه ها وارد سالن شدیم.. از منشی دکتر پرسیدم که میخوام گوش دخملم رو سوراخ کنم آیا الان برای سنش مناسب هست گفت بله... دوباره پرسیدم من استرس دارم دخملم اذیت نمیشه.. گفت نه..گفتم یعنی درد نداره..گفت خیلی سریع اتفاق میفته و فقط موقع سوراخ کردن گریه میکنه... بنابراین با کلی استرس و دلشوره تصمیم گرفتم گوش دخملی رو سوراخ کنم.. بعد چند تا گوشواره با رنگهای مختلف به من و داداش علی نشون...
20 خرداد 1393