سمنان ... شهمیرزاد 28 شهریور
جمعه موزخ 28 شهریور ماه به همراه مادر جون و عمه ها ساعت حدود 11 ظهر به سمت سمنان حرکت کردیم... علت رفتنمان به سمنان رسوندن عمه فاطمه بود آخه دانشگاه سمنان رشته مدیریت بازرگانی قبول شده بود و باید برای تحویل خوابگاه و بردن وسایلش به سمنان میرفت حدود ساعت یک و نیم بعد از ظهر به سمنان رسیدیم..در طول راه بیشتر بغل خودم در صندلی جلو بودیم .. گهگاهی عقب میرفتی و بعد دوباره زود میومدی بغل خودم وقتی به سمنان رسیدیم و بعد از کلی پرس و جو تونستیم خوابگاه عمه فاطمه رو پیدا کنیم ... عمه فاطمه هم اتاق رو تحویل گرفت و وسایلش رو داخل اتاق گذاشت و بعد برای صرف ناهار به شهمیرزاد در اطراف سمنان رفتیم که جای فوق العاده خوش آب و هوایی بود... شما هم اونجا کلی لذت بردی.. کلا وقتی فضای سبز و مکان باز میبینی شروع به آواز خوندن میکنی... مامانی فدای صدات بشه ناهار اونجا خوردیم و کمی استراحت کردیم و کلی از جاهای سبز و کویریش عکس انداختیم... بعد دوباره عمه رو به خوابگاه رسوندیم و بعد خودمان به سمت تهران حرکت کردیم... سفر یکروزه خوبی بود و کلی خوش گذشت... در راه برگشت بیشتر خواب بودی عزیزم
تبسم در خوابگاه عمه فاطمه
تبسم موقع صرف ناهار
بعد از صرف ناهار
برای عکس گرفتن و پیاده روی به قسمتهای زیبای شهمیرزاد رفتیم
عمه فاطمه و تبسم جوونی
لحظه آخر وقتیکه عمه رو به خوابگاه رسوندیم و به سمت تهران حرکت کردیم