تبسم جونی مامان تبسم جونی مامان ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

تبسم لبخند زندگیمون

ماهگرد نهم

1393/7/6 9:34
نویسنده : مامانی
1,091 بازدید
اشتراک گذاری

نازدونه من... دخمل خونه من نه ماه شد... نهمین ماهگرد درست برابر با هشتمین ساگرد عقد من و بابا مهدی بود .. نهمین ماهگردت در انزلی بودیم و همونطور که در پست قبلی گفتم مشاجره ای با بابا داشتیم... به همین خاطر این دو مناسبت (نهمین ماهگردشما  و هشتمین سالگرد عقد ما) کیک کوچولویی گرفتم که تمام ناراحتی و دلخوریها از بین بره اما متاسفانه بدتر شد و بابا و داداش علی شبانه به تهران برگشتندغمگین

بگذریم این نیز بگذرد....

اما از خانم طلا بگم که درست سر هشت ماهگی کاملا دست زدن رو یاد گرفتی و کلی من رو به ذوق آوردی ... دخملکم حالا بدون اینکه جایی رو بگیری خودت بلند میشی و چند ثانیه ای هم (10 ثانیه) روی پات می ایستی اما زود میفتی.. همچنان جارو برقی خونه هستی و عاشق مو کندن و مو خوردن هستیخطا از نوزادی عادت داشتی وقتی شیره جانم رو می نوشی با موهام بازی کنی حالا که بزرگتر شدی قدرت دستانت زیادتر شده و موهام رو میکشی و میکنی و ذوق میکنی...خندونک عاشق دالی بازی هستیآرام

روز به روز کارهای جدید و دلبریهای جدید... هر روز وروجک تر شدن.. هر روز عزیز تر شدن...

بوسبوسمامانی عاشقتهبوسبوس

 

قربون اون صورت غمگینت بشمبغل

 

 

 

پی نوشت: به علت بحث من و بابا مهدی بچه ها هم غمگین و ناراحت بودند.. انگاری با این سن کمشون واقعا میفهمیدندغمگین 

پی نوشت: دوم مهر نهمین ماهگرد تبسم و هشتمین سالگرد عقدمون اصلا روز خوبی نبود و اون روز با کلی ناراحتی تموم شدغمگین

 

قد دخملی در نه ماهگی: 71

وزن دخملی در نه ماهگی: 9800

پسندها (3)

نظرات (0)