آتلیه یکسالگی
بعد از کلی تلاش برای راضی کردن آقای پدر برای رفتن به آتلیه، روز دوم دی ماه که تعطیل بود رو برای آتلیه رفتن مناسب دیدم و بیعانه ای برای آتلیه واریز کردم اما با پیش اومدن سفر یهویی به کرمان مجبور شدم با آتلیه تماس بگیرم و برای 12 دی ماه وقت رو فیکس کنم
اما بعد از برگشت از سفر یادم رفت وقت آتلیه داریم یهو روز جمعه ساعت 12 ظهر یادم امد که وقت آتلیه داریم زنگ زدم و دیدم بله وقتمون فیکس شده که اگه نریم بیعانه ای که دادیم سوخت میشه.. سریع به آرایشگاه رفتم.. ساعت سه خونه امدم دیدم همه خوابند و آقای پدر سردرد بدی داره... اما با کلی اصرار و تمنای من بالاخره راضی شد که بیاد وقتمون ساعت 5 تا شش و نیم عصر بود.. حدود ساعت شش به آتلیه رسیدیم آخه مسافتمون با آتلیه طولانی بود و به خاطر کمی وقتی که داشتیم فقط پنج تا عکس گرفتیم.. یک تکی دخملی.. یک تکی پسملی و یکی دو تایی پسملی و دخملی... و دو تا هم خانوادگی.
البته از برخورد آتلیه راضی نبودم .. دکور هم خودشون انتخاب کردند... حتی اجازه لباس عوض کردن هم نمیدادند و میگفتند وقت کمه اما از اینکه سریع عکسها و فایل رو بهمون دادند راضی بودم
عکس پنجم به دلیل بی حجاب بودن مامانی گذاشته نشد