دخملی و آشپزخونه
دخملم.. برگ گلم از وقتی که دیگه تونستی چهار دست و پا بری و پات به آشپزخونه باز شد علاقه وافری به این محیط پیدا کردی.... البته تنها هیچ وقت تو آشپزخونه نمیری و هر وقت من هستم تو هم اونجایی که بیشتر اوقات یک زن هم در آشپزخانه سپری میشه نتیجه میگیریم بیشتر روز در آشپزخونه هستی و برای خودت کیف میکنی... روزی چندین و چند دفعه کشو و کابینت ها رو بیرون میریزی... سر فریزر میری... با گاز بازی میکنی و کلی با شیشه گاز سرگرمی... مدتها جلوی ماشین لباسشویی میشینی و حرکتش رو با دقت نگاه میکنی.. کلا محیطی جذاب برات به شمار میاد... گاهی اوقات هم اینقدر تو آشپز خونه شیطنت میکنی و دنبال منی که همونجا روی کاشی ها خوابت میبره البته همه کوچولوها برای کشف دنیای جدید اطرافشون از این قبیل کارها انجام میدند... موقعی که دادا علی سن شما بود تمام کابینت ها رو با ربان بسته بودم اما برای شما بازه.. چون مرتب دادا علی تو کابینتها کار داره و بازشون میکنه منم کلا بیخیال بستن کابینتها شدم و شما به راحتی هر کاری دوست داری انجام میدی
ماشین لباسشویی
اینجا طبق معمول میخواستی لباسها رو از ماشین بیرون بریزی
اما چون ماشین روشن بود موفق نشدی درش رو باز کنی
بعد نشستی جلوش و نگاهش کردی
اینجا هم صدات کردم برگشتی نگاهم کردی و بهم خندیدی
کابینت ها
ابتدا در کابینت رو باز میکنه
بعد یک نگاه میکنه ببینه عکس العمل مامانی چیه
اگه شرایط اکی بود به بقیه کارش ادامه میده
و در ادامه یک چیزی از کابینت به عنوان اسباب بازی در میاره و ...
و......
و یا....
که در انتها سه تا از نمک پاش ها به دست دخملی شکسته میشه
گاز
روی پنجه پا بلند میشه که ببینه تو فرگاز چی هست
اما چون درش سفته نمی تونه بازکنه
یا تو شیشه گاز با خودش بازی میکنه
قربون خودت و اون انگشتهای کوچولوت بشم که اثرش همیشه روی شیشه گاز هست
فریزر
در حال باز کردن درب فریزر
در حال بازرسی فریزر.. دخملی میخواد ببینه چیزی کم و کسر نداشته باشیم
خب دیگه بررسی کردم همه چیز داشتیم ..حالا درش رو ببندم
وای چقدر کار کردم برم از آشپزخونه بیرون
در گاهی از موارد هم با این صحنه ها رو به رو میشم
الهی فدات بشم که از خستگی اینطوری خوابت برده