خرید لباس
بالاخره روز 7 آذر ماه بعد از مدتها بابا مهدی وقتش آزاد شد و تونستیم به خیابان بهار (بورس لباسهای نوزادی) بریم و برای گل دخملم خرید کنم... اینقدر لباسهای خوشگل و جینگیلی واسه دخمل ها بود که آدم دلش میخواست همه رو بخره... علی جونی خونه مادر جون مونده بود و ما با خیالت راحت به خرید رفتیم...
اما چند تا مغازه بیشتر ندیده بودیم که من از کمردرد نمی تونستم روی پاهام بایستم و بنابراین مجبور شدیم همه خریدهات رو از یک مغازه انجام بدیم...
دخمل نازم به علت اینکه خونمون دو خوابه هست و یک خوابش متعلق به من و بابایی میشه و یک خوابش که کوچکتر هست تخت و کمد و دراور و ویترین داداش علی داخلشه نتونستیم برات تخت بخرم... اما ایشالا که خونمون بزرگتر بشه به انتخاب خودت بهترین ها رو برات میخریم .. ان شاء الله
خانوم طلای مامان لباسات مبارکت باشه
ان شاءالله به سلامتی ازشون استفاده کنی