نمایشگاه کیتکس و صندلی غذا
پنجشنبه نهم بهمن ماه قصد رفتن به نمایشگاه کیتکس رو داشتیم اما به دلیل اینکه علی حال نداشت و تب داشت (اوایل بیماری آبله مرغانش بود) و هم اینکه دل خانواده بابا مهدی برای بچه ها تنگ شده بود بچه ها رو خونه مادر جونشون گذاشتیم و دو نفری به نمایشگاه رفتیم.. اما خدایی جای خالی بچه ها کاملا حس میشد.. چون نمایشگاه مخصوص بچه ها بود.. در نمایشگاه چندین صندلی غذا دیدیم که بابا مخالف خریدن صندلی غذا بود اما بالاخره راضی شد (آخه ما سر سفره غذا میخوریم و میز ناهار خوری نداریم یکی از دلایل مخالفت بابا هم همین بود که لزومی نداره صندلی غذا بخریم) اما به اصرار من و به خاطر دلیلم بابا مهدی مهربون راضی شد و صندلی رو خرید... تبسم و علی هر دو بچه های بد غذایی هستند و اصلا چیزی جز شیر نمیخورند... تبسم از شیره جان من میخوره و علی هم با چندین لیوان شیر پاستوریزه خودش رو سیر میکنه و همیشه موقع غذا خوروندن بهشون از دستم فرار میکنند... صندلی غذا تنها مزیتی که داره اینه که بچه ها نمیتونند از دستم فرار کنند هر چند اگه نخواهند بخورند اینقدر تو دهنشون نگه میدارند که خودم میگم دهنتون رو خالی کنید و اما یک اردک خوشگل صدا دار هم برای تبسم خریدیم که تبسم با صدای اردک هم نانای میکنه و چندین نوع بازی فکری و یک تفنگ آدم رباتی (به قول علی) هم برای علی خریدیم... ناهار هم دو نفری در رستوران هانی شعبه یافت آباد نوش جان کردیم و کلی خوش گذشت... بعد از برگشت از نمایشگاه و رفتن دنبال بچه ها وقتی به خونه رسیدیم... تبسم و علی کلی بابت چیزهایی که براشون خریده بودیم ذوق کردند.. خداوندااا شکر برای همه چیز.. برای سلامتیشون.. برای خنده هاشون ... برای بودنشون
تبسم و دادا علی آماده رفتن به خونه مادر جون
وروجک در حال کشیدن بند کلاه داداشش
دخملی و صندلی غذاش و اردکش