امانت الهی
روز 26 اردیبهشت ماه 92 درست مصادف با شب آرزوها برای خرید چند تا وسیله به داروخانه مراجعه کردم و به علت علایمی که در وجودم احساس کرده بودم یک بی بی چک نیز خریدم ..
به منزل بازگشتم و با کلی حس مبهم شاهد دو خط قرمز پر رنگ روی بی بی چک بودم... حسم پر از شادی بود.. کلی در درونم ذوق کردم... خداوند دوباره من رو لایق مادر شدن دانست و یکی از فرشته های نازش رو در وجودم به امانت گذاشته بود...امیدوارم بتونم امانت دار خوبی برای این امانت الهی باشم... الهی آمین
خدایا به خاطر اینکه آرزویم را در شب آرزوها برآورده کردی و من دوباره مادر شدم ازت سپاسگزارم
خبر بارداریم رو بعد از چند روز به خاله هات و مامان پروین دادم که از شادی اشک ریختند و کلی بهم تبریک گفتند و اما برخورد عمه هات و مادر جونت بعد از شنیدن این خبر حکایت از آن داشت که از این خبر نه تنها خوشحال نشدند بلکه ناراحت هم شدند...کنجدم تو برایم مهم و عزیزی...بقیه رو بیخیال...
عزیزدلم با رشد شکوفه های های بهاری در دلم جوانه زدی و امیدوارم با ریزش گوله های برف زمستانی در آغوشم جای گیری ...
منتظر آمدنت هستمممممم