سومین سفر کرمان
دخمل نازم از وقتی به دنیا امدی سه دفعه به زادگاه مامانی رفتی.. وقتی به کرمان میرم و با روی گشوده و پر از مهر مامان و بابام روبه رو میشم انگار وارد بهشت شدم.. خدا انشاالله همیشه تن پدر و مادر عزیزم سالم باشه... اما از جریان سفر بگم.... سفر یهویی... سفری که بابا مهدی یهو گفت پاشید راه بیفتیم بریم... سفری که واقعا برام خوشایند بود با اینکه کلی برنامه هام رو بهم میریخت از جمله وقت آتلیه.. تولد سارینا.. قرار بود تولد دخملی هم 5 دی بگیرم که متاسفانه کنسل شد..... پنجشنبه 27 آذر ماه بود ... صبح من برای عصب کشی دندان به دندانپزشکی رفتم و بابا مهدی پیش دو تا فرشته هام موند..حدودا ساعت دوازده و نیم ظهر بود که به خونه برگشتم و بابا همون موقع بیرون...